محمد، جوان برومندی که به تازگی از دانشگاه فارغالتحصیل شده بود، این روزها فکر و ذکرش شده بود ازدواج. خانوادهاش هم مدام گوشزد میکردند که وقتش رسیده سر و سامانی بگیرد. اما مشکل اینجا بود که محمد بین دو راهی سختی گیر کرده بود: ازدواج با دختری از اقوام یا ازدواج با دختری غریبه.
مادرش، که زنی باتجربه و دلسوز بود، اصرار داشت که با یکی از دخترهای فامیل وصلت کند. “مادرجان، دختر فامیل خودمونه، میشناسیمشون، اخلاق و رفتارشون دستمونه. این غریبهها رو که نمیدونیم چی از آب در میان!”
محمد اما دلش چندان با این حرفها راضی نمیشد. میدانست که ازدواج فامیلی مزایایی دارد. شناخت بیشتر خانوادهها از یکدیگر، حمایت و پشتیبانی بیشتر در روزهای سخت، و کم شدن احتمال بروز اختلافات فرهنگی. اما در عین حال، میترسید که اختلافات خانوادگی، زندگی مشترکش را تحتالشعاع قرار دهد. همچنین، نگران بود که به دلیل صمیمیت زیاد بین خانوادهها، حریم شخصیاش حفظ نشود.
یک روز، محمد با دوست صمیمیاش، علی، که چند سالی بود با دختری غریبه ازدواج کرده بود، درد دل کرد. “علی، تو که با یه دختر غریبه ازدواج کردی، راضی هستی؟ مشکلی نداری؟”
علی لبخندی زد و گفت: “محمد، ازدواج با غریبه هم مزایای خودشو داره. اول اینکه، با یه دنیای جدید، با یه فرهنگ جدید آشنا میشی. دوم اینکه، انتخابت بر اساس عشقه، نه فقط فامیل بودن. سوم اینکه، کسی تو زندگیت دخالت نمیکنه و خودتون دوتا تصمیمگیرنده هستید.”
محمد با دقت به حرفهای علی گوش میداد. علی ادامه داد: “البته ازدواج با غریبه چالشهای خودشو هم داره. اول اینکه، باید وقت بیشتری بذاری تا همسرت رو بشناسی. دوم اینکه، ممکنه با خانواده همسرت اختلاف سلیقه داشته باشی. سوم اینکه، ممکنه حمایت و پشتیبانی خانوادهها رو مثل ازدواج فامیلی نداشته باشی.”
محمد با شنیدن این حرفها، بیشتر سردرگم شد. نمیدانست کدام راه را انتخاب کند. یک روز تصمیم گرفت با هر دو دیدگاه، با دقت و منطق روبرو شود. او لیستی از مزایا و معایب هر نوع ازدواج تهیه کرد و سعی کرد با توجه به شخصیت و شرایط خودش، بهترین تصمیم را بگیرد.
محمد میدانست که مهمترین چیز در ازدواج، شناخت و توافق است. مهم نیست که همسرش فامیل باشد یا غریبه، مهم این است که با او تفاهم داشته باشد و بتواند یک زندگی شاد و موفق را با هم بسازند.
ازدواج موفق، انتخابی آگاهانه و مبتنی بر شناخت و توافق است، نه صرفا فامیل بودن یا غریبه بودن.
محمد تصمیمی درست میگرفت (و زندگی موفقی را آغاز میکرد) اگر…
۱. اگر محمد، بهجای تکیه صرف بر نظرات دیگران، به شناخت عمیقتری از خودش و خواستههایش میرسید.
2. اگر محمد، قبل از هر تصمیمی، با چند دختر از اقوام و غریبهها آشنا میشد و سعی میکرد با آنها صحبت کند و دیدگاههایشان را بداند.
3.اگر محمد، بهجای تمرکز بر مزایا و معایب کلی ازدواج فامیلی و غریبه، به این فکر میکرد که کدام نوع ازدواج با شخصیت و سبک زندگی او سازگارتر است.
4. اگر محمد، بهجای ترس از مشکلات احتمالی، به این فکر میکرد که چگونه میتواند با آنها مقابله کند و یک زندگی موفق را بسازد.
5. اگر محمد، به یاد داشته باشد که مهمترین چیز در ازدواج، عشق، احترام و تعهد است، نه صرفا فامیل بودن یا غریبه بودن.
میخواهم بیشتر بدانم:
جوانان و انتخاب همسر، علیاکبر مظاهری، انتشارات نورالزهرا
مطلع مهر، امیرحسین بانکیپور فرد، انتشارات حدیث راه عشق
خانواده در نگرش اسلام و روانشناسی، محمدرضا سالاری فر، انتشارات سمت