چند سالی از ازدواج مبینا و محمد میگذشت. روزهای اول زندگیشان، همچون بسیاری از زوجهای جوان، پر از شور و هیجان، نگاههای عاشقانه و کلام محبتآمیز بود. اما مدتی بود که مبینا احساس میکرد آن حرارت اولیه رو به سردی گراییده است. نگاههای محمد دیگر آن برق گذشته را نداشت، کلامش گاهی خالی از مهر همیشگی بود و حضورش در خانه، گاهی بیشتر فیزیکی بود تا عاطفی. مبینا با تمام وجود حس میکرد که قلب همسرش، آنطور که باید، دیگر در تسخیر او نیست.
این احساس، همچون خوره به جانش افتاده بود. هر شب، وقتی سر بر بالین میگذاشت، به جای آرامش، ذهنش درگیر این سوال بیپایان میشد: “چکار کنم تا دوباره قلب محمد را به دست بیاورم؟ کجای کارم اشتباه بوده؟ چه چیزی کم گذاشتهام؟” روزها نیز فکرش آرام و قرار نداشت. هر حرکت محمد، هر کلامش، هر سکوتش را زیر ذرهبین میگذاشت و به دنبال نشانهای از دوری یا نزدیکی میگشت.
مبینا شروع کرد به آزمودن راههای مختلف. گاهی سعی میکرد با ظاهری آراستهتر از همیشه توجهش را جلب کند، گاهی با پختن غذاهای مورد علاقه محمد میخواست راهی به قلب او باز کند. ساعتها در اینترنت به دنبال مقالاتی با عناوینی چون “چگونه همسرمان را عاشق خود نگه داریم” یا “رازهای تسخیر قلب مردان” میگشت و هر راهکاری را که به نظرش منطقی میآمد، امتحان میکرد. محبتش را بیشتر کرد، سعی میکرد بیشتر شنونده باشد، از خواستههای خودش میگذشت تا شاید محمد بیشتر به او توجه کند.
اما هرچه بیشتر تلاش میکرد، گاهی نتیجه معکوس میگرفت یا حداقل، آن تغییری را که انتظار داشت، در رفتار محمد نمیدید. این عدم پاسخگویی، مبینا را بیشتر مضطرب و ناامید میکرد. احساس میکرد در یک چرخه معیوب گرفتار شده است: هرچه بیشتر برای “تسخیر” قلب محمد تلاش میکرد، بیشتر احساس نادیده گرفته شدن و درماندگی به او دست میداد. اعتماد به نفسش تحلیل رفته بود و مدام خودش را مقصر این سردی میدانست.
محمد، مردی آرام و درونگرا بود و شاید متوجه عمق آشفتگی درونی مبینا نبود، یا شاید خودش نیز درگیر مسائل و دغدغههایی بود که او را از دنیای عاطفی همسرش دور کرده بود. او تغییرات رفتاری مبینا را میدید، اما شاید آن را به حساب حساسیتهای زنانه یا تلاشهای عادی برای بهبود رابطه میگذاشت و متوجه نمیشد که پشت این تلاشها، چه حجم عظیمی از نگرانی و احساس عدم امنیت عاطفی نهفته است.
مبینا در این فکر بود که آیا باید مستقیماً با محمد صحبت کند؟ اما از چه بگوید؟ از اینکه “حس میکنم دیگر دوستم نداری؟” میترسید که این سوال، اوضاع را بدتر کند یا محمد آن را انکار کند و او بیشتر احساس تنهایی کند. این جنگ درونی، تمام انرژی مبینا را گرفته بود و او را از لذتهای دیگر زندگی بازداشته بود. تمام فکر و ذکرش شده بود “تسخیر قلب محمد”، غافل از اینکه عشق، تسخیر کردنی نیست، بلکه ساختنی و پرورش دادنی است، آن هم با مشارکت دو نفر.
در نهایت، داستان واقعی مبینا یادآور میشود که عشق و صمیمیت در زندگی مشترک، نیازمند باغبانی مداوم و مشترک است. تلاشهای یکجانبه برای “تسخیر” قلب دیگری، اغلب منجر به فرسودگی و ناامیدی میشود. کلید واقعی، در ایجاد یک ارتباط صادقانه، درک متقابل نیازها، و تعهد دوطرفه برای ساختن و پرورش عشقی است که در آن هر دو طرف احساس امنیت، ارزشمندی و دوست داشته شدن بکنند.
مبینا با این چالش عاطفی به گونهای دیگر مواجه میشد اگر…
۱. اگر به جای تمرکز بر “تسخیر” یکطرفه قلب محمد، ابتدا سعی میکرد با شجاعت و صداقت، احساسات، نگرانیها و نیازهای عاطفی خود را بدون سرزنش یا اتهام با محمد در میان بگذارد و از او بخواهد که در این مورد با هم گفتگو کنند.
۲. اگر به جای جستجوی راهحل در بیرون از رابطه (مانند مقالات اینترنتی)، تلاش میکرد با ایجاد فضایی امن و صمیمی، از خود محمد بپرسد که آیا چیزی او را آزار میدهد یا نیازی دارد که مبینا از آن بیخبر است و چگونه میتوانند با هم برای بهبود رابطه تلاش کنند.
۳. اگر به جای اینکه تمام مسئولیت سردی رابطه را به گردن خود بگیرد و مدام به دنبال ایراد در خود باشد، میپذیرفت که یک رابطه دو طرف دارد و سردی احتمالی میتواند دلایل مختلفی داشته باشد که لزوماً به کوتاهی او مربوط نیست و نیاز به بررسی مشترک دارد.
۴. اگر به جای تلاشهای وسواسگونه و گاهی نمایشی برای جلب توجه، بر روی بهبود کیفیت ارتباط واقعی، مانند گوش دادن فعال به حرفهای محمد، انجام فعالیتهای مشترک مورد علاقه هر دو، و ایجاد لحظات صمیمی و بدون تنش تمرکز میکرد.
۵. اگر متوجه میشد که ارزش و دوستداشتنی بودن او وابسته به میزان توجه محمد نیست و ابتدا باید خودش، خودش را دوست داشته باشد و برای حال خوب و آرامش درونی خودش تلاش کند، نه اینکه تمام وجودش صرف جلب رضایت دیگری شود.
۶. اگر پس از عدم موفقیت در تلاشهای فردی و گفتگوی اولیه، هر دو با هم تصمیم میگرفتند که از یک مشاور متخصص در زمینه روابط زناشویی کمک بگیرند تا ریشههای این سردی شناسایی و برای آن راهحلهای عملی پیدا شود.
میخواهم بیشتر بدانم:
نیمه دیگرم، محسن عباسی ولدی، انتشارات آیین فطرت
مطلع مهر، امیرحسین بانکیپور، انتشارات حدیث راه عشق
هنر عشق ورزیدن، اریک فروم، مترجم پوری سلطانی، انتشارات مروارید