تصور کنید در یک قایق کوچک، وسط یک دریای آرام نشستهاید. همه چیز خوب است تا اینکه بادی شروع به وزیدن میکند. شما (زن) احساس میکنید هوا در حال تغییر است، ابرها در حال جمع شدن هستند و به همسرتان (مرد) هشدار میدهید. اما او که غرق در آرامش لحظه است، میگوید: «چیزی نیست، زود تمام میشود.» لحظاتی بعد، طوفان آغاز میشود. شما میخواهید با حرف زدن، پارو زدن و فریاد کشیدن، قایق را به ساحل امن برسانید. اما همسرتان، در اوج طوفان، سکوت میکند، پاروها را محکم در دست میگیرد و به نقطهای نامعلوم خیره میشود. هر دو نگران و خشمگین هستید، اما روش ابرازتان زمین تا آسمان فرق دارد. این استعاره، داستان تکراری پرخاشگری در بسیاری از خانهها است؛ داستانی که درک آن میتواند مسیر زندگی مشترک شما را برای همیشه تغییر دهد. در این مقاله قرار نیست به دنبال مقصر بگردیم، بلکه میخواهیم زبان متفاوت یکدیگر را در هنگام خشم بیاموزیم.
میدان نبرد: کلمات بُرنده در برابر مشتهای گرهکرده
اولین و ملموسترین تفاوت، در شیوه بروز خشم است. وقتی مردی عصبانی میشود، پرخاشگری او اغلب شکلی «مستقیم و فیزیکی» به خود میگیرد. این لزوماً به معنای آسیب زدن به دیگری نیست؛ کوبیدن در، پرت کردن یک وسیله، مشت زدن به دیوار یا حتی بلند کردن صدا و استفاده از کلمات قاطع و تهاجمی، همگی نمونههایی از این نوع پرخاشگری هستند. انگار که انرژی خشم باید به یکباره و با یک انفجار تخلیه شود.
مثال: بعد از یک بحث مالی، مرد خانه را با عصبانیت ترک میکند و در را محکم پشت سرش میکوبد. او نیاز به فضا دارد تا آن انرژی عظیم را هضم کند.
در مقابل، پرخاشگری در زنان اغلب شکلی «کلامی و رابطهای» دارد. زنها کمتر به سمت تخریب فیزیکی میروند، اما سلاحهای کلامی قدرتمندی دارند. کنایه زدن، تحقیر کردن، یادآوری اشتباهات گذشته («تو همیشه همینطوری بودی!»)، قهر کردن طولانیمدت (که به آن پرخاشگری منفعل میگویند) و دردناکتر از همه، «سکوت سنگین» برای تنبیه طرف مقابل، از روشهای رایج زنانه است. هدف این نوع پرخاشگری، نه تخریب یک شیء، بلکه خدشهدار کردن رابطه و احساسات طرف مقابل است.
مثال: بعد از همان بحث مالی، زن ممکن است تا چند روز با همسرش حرف نزند یا در هر فرصتی با کنایه بگوید: «معلوم است وقتی برای نظر من ارزشی قائل نیستی، وضعمان بهتر از این نمیشود.»
“کارت زرد درخواست زمان استراحت”: مانند یک مسابقه ورزشی، برای لحظاتی که بحث در حال داغ شدن و خارج شدن از کنترل است، یک «قانون کارت زرد» وضع کنید.
۱. با هم روی یک علامت غیرکلامی توافق کنید. این علامت باید ساده و محترمانه باشد؛ مثلاً بالا بردن دو انگشت به نشانه صلح، یا گذاشتن دست روی قلب. این علامت یعنی: «من در آستانه انفجارم و نیاز به توقف دارم.»
۲. هر کس این علامت را نشان داد، طرف مقابل موظف است فوراً سکوت کند و بحث را متوقف نماید؛ بدون هیچ «اما» و «فقط یک کلمه دیگر».
۳. فردی که کارت زرد داده، باید زمان مشخصی برای وقفه اعلام کند: «من به ۱۰ دقیقه زمان نیاز دارم.»
۴. پس از اتمام زمان، همان فردی که درخواست توقف کرده بود، مسئولیت دارد که برای ادامه صحبت (البته با آرامش بیشتر) پیشقدم شود. این کار از تبدیل شدن «زمان استراحت» به «قهر و فرار» جلوگیری میکند.
ریشهها در باغچه کودکی: چرا اینگونه شدیم؟
این تفاوتها از کجا میآیند؟ پاسخ تا حد زیادی در تربیت و انتظارات جامعه از کودکی ما نهفته است.
به پسر بچهها از کودکی یاد داده میشود که «مرد که گریه نمیکند». ابراز احساساتی مانند غم، ترس یا دلشکستگی برایشان ممنوع است. در نتیجه، تمام این احساسات در یک کانال مورد تأیید جامعه یعنی خشم، جمع و بروز داده میشوند. خشمی که مرد ابراز میکند، در واقع میتواند نقابی بر روی غم، حسادت، اضطراب یا احساس تحقیر شدن باشد. او یاد گرفته است که آسیبپذیری خود را پشت یک چهرهی خشن پنهان کند.
از طرف دیگر، به دختر بچهها آموخته میشود که «دختر باید لطیف و نجیب باشد». پرخاشگری مستقیم و فریاد زدن برایشان یک ویژگی زشت و مردانه تلقی میشود. در نتیجه، آنها یاد میگیرند خشم خود را به روشهای غیرمستقیم و پیچیدهتری نشان دهند که به ظاهر «زنانهتر» است؛ روشهایی که بیشتر بر روابط و احساسات تمرکز دارد.
مثال: وقتی مردی در محیط کار دچار مشکل میشود، ممکن است در خانه سر یک موضوع بیاهمیت مثل آماده نبودن شام، از کوره در برود. خشم او به شام ربطی ندارد؛ بلکه پوششی است برای احساس بیکفایتی یا استیصالی که در محل کار تجربه کرده است.
وقتی زنی از بیتوجهی همسرش دلگیر است، به جای گفتن مستقیم «من از تو دلخورم»، ممکن است در یک مهمانی خانوادگی، در حضور دیگران از شوهر خواهرش تعریف کند تا به طور غیرمستقیم به همسرش بفهماند که از او راضی نیست.
“پشت این خشم چه خبر است؟”: این تمرین برای بعد از فروکش کردن طوفان است. یک دفترچه مشترک تهیه کنید. بعد از هر دلخوری بزرگ، هر کدام در صفحه مخصوص خودتان، دو جمله بنویسید:
۱. جملهای که در اوج عصبانیت گفتید یا دوست داشتید بگویید.
مثال: «تو اصلاً به فکر زندگیمان نیستی!»
۲. حالا سعی کنید آن خشم را ترجمه کنید. چه احساسی پشت آن پنهان شده بود؟ (ترس، ناامیدی، احساس بیارزشی، غم؟)
ترجمه مثال بالا: «من میترسم که نتوانیم از پس هزینهها بربیاییم و آیندهمان خراب شود.» یا «من احساس میکنم نظراتم برایت اهمیتی ندارد.»
آشتی در دو سیاره متفاوت: عبور از بحران
بعد از طوفان، نوبت به آشتی میرسد و اینجا هم تفاوتها خود را نشان میدهند.
مردها معمولاً تمایل دارند سریعتر از موضوع عبور کنند. از نظر آنها، انفجار تمام شده و انرژی تخلیه شده است. پس دلیلی برای کش دادن ماجرا وجود ندارد. آنها اغلب به دنبال یک راهحل عملی هستند. «خب، حالا چه کار کنیم که این مشکل دوباره پیش نیاید؟» این جمله برایشان یعنی پایان دعوا.
اما برای زنها، دعوا زمانی تمام میشود که آسیبهای احساسی ترمیم شده باشد. زخمهای کلمات و بیتوجهیها هنوز تازه است. آنها قبل از هر راهحل عملی، نیاز به شنیده شدن، نوازش، عذرخواهی و اطمینان خاطر از اینکه هنوز دوستداشتنی هستند، دارند. جمله «حالا ولش کن، تمام شد رفت» برای یک زن، به معنای بیاهمیت بودن احساساتش است و میتواند شروع یک طوفان جدید باشد.
مثال روزمره: مرد بعد از یک مشاجرهی شدید، با خریدن گل به خانه میآید و انتظار دارد همه چیز تمام شود. زن اما هنوز دلگیر است و میگوید: «فکر میکنی با یک شاخه گل همه چیز فراموشم میشود؟ تو اصلاً فهمیدی من از چی ناراحت شدم؟»
“پُل آشتی”: برای بعد از دعواهایتان یک قانون مشترک طراحی کنید به نام «پُل آشتی». این پل سه مرحله ساده دارد که باید هر دو نفر آن را طی کنند:
۱. به جای دفاع از خود، با جملهای احساس طرف مقابل را به رسمیت بشناسید. مثلاً: «میفهمم که از حرف من خیلی دلخور شدی» یا «میبینم که چقدر از این وضعیت کلافه و عصبانی هستی.»
۲. با استفاده از «من» به جای «تو»، احساس خود را بگویید. مثلاً: «من وقتی آن حرف را زدم، احساس درماندگی میکردم» به جای «تو باعث شدی من آن حرف را بزنم.»
۳. یک درخواست یا پیشنهاد کوچک برای بهبود اوضاع بدهید. «میشود چند دقیقه کنارم بنشینی؟» یا «میخواهی فردا با هم دربارهاش صحبت کنیم؟»
کلام پایانی: ساختن یک زبان مشترک؛ فراتر از تفاوتها
تفاوت در شیوه ابراز خشم بین شما و شریک زندگیتان، یک نقص یا بیماری نیست، بلکه یک واقعیت است که ریشه در سرشت و سرنوشت ما دارد. هدف این نیست که مردان مانند زنان و زنان مانند مردان خشمگین شوند. هدف این است که شما دو نفر، به عنوان یک تیم، مترجم زبان یکدیگر شوید.
یاد بگیرید که پشت سکوت انفجاری همسرتان، دنیایی از احساسات بیاننشده مثل ترس، شرم و اندوه را ببینید و پشت طوفان کلمات او، نیاز عمیق به دیده شدن، شنیده شدن و در آغوش گرفته شدن را درک کنید.
زندگی مشترک، یادگیری همین زبان بیکلام است. این مسیر آسان نیست، اما پیمودن آن با عشق، آگاهی و تمرین، شما را به ساحل امنی میرساند که در آن، حتی شدیدترین طوفانها نیز نمیتوانند قایق دونفرهتان را غرق کنند.
میخواهم بیشتر بدانم:
زنان عصبانی و مردان خونسرد، جان گری، مترجم شیرین یزدانی، انتشارات آبدنگ
ارتباط بدون خشونت؛زبان زندگی، مارشال بی روزنبرگ، مترجم کامران رحیمیان، انتشارات اختران
نفی خشونت علیه زنان و مردان در خانواده از منظر فقه شیعه و اسناد بینالملل، زهرا ساور سفلی، انتشارات نظری