یک سال از روزی که بله شیرین مریم بر سر سفره عقد، آیندهاش را با محسن گره زده بود، میگذشت. دوران عقد برایشان، همچون باغی نو شکفته، پر از عطر امید و دیدارهای پنهانی و آشکار بود. محسن، جوانی خونگرم و خانوادهدوست، در هر فرصتی راهی خانه پدری مریم میشد. برایش مهم بود که نه تنها دل مریم، که دل خانواده او را نیز به دست آورد. احترام میگذاشت، در کارها کمک میکرد و سعی داشت خود را عضوی از آن خانواده نشان دهد.
اما در دل محسن، خواستهای دیگر نیز جوانه زده بود. او دوست داشت این محبت و رفت و آمد، جادهای دو طرفه باشد. دلش میخواست اگر او دو بار به خانه مریم سر میزند، حداقل یک بار هم مریم قدم به خانه پدری او بگذارد، با مادر و خواهرانش بنشیند، چای بنوشد و با فضای خانوادهای که قرار بود به زودی عضوی از آن شود، بیشتر آشنا گردد. این خواسته برای محسن، نه از سر توقع، که از سر اشتیاق برای کاملتر شدن این آشنایی و تقسیم محبت بود.
وقتی محسن این موضوع را با لحنی آرام و پر از مهر با مریم در میان گذاشت، چهره مریم در هم رفت. نه از سر مخالفت با اصل خواسته، که از سر استیصال. مریم با صدایی آهسته توضیح داد: “محسن جان، میدونم چی میگی و دلت چی میخواد. اما تو فرهنگ ما، تو خانواده ما، اینطور جا نیفتاده که دختر تو دوران عقد زیاد خونه خانواده شوهر رفت و آمد کنه. میگن خوبیت نداره… حرف درمیارن… میترسم مامانم اینا ناراحت بشن.”
این “فرهنگ ما” و “حرف مردم”، همچون دیواری نامرئی، بین خواسته قلبی محسن و توانایی مریم قد علم کرده بود. محسن ابتدا سعی کرد با منطق و محبت، مریم را متقاعد کند که دوران عوض شده و این رسوم دست و پاگیر، نباید مانع شناخت بیشتر و صمیمیت خانوادهها شود. اما مریم، اسیر نگاه سنتگرای خانواده و ترس از قضاوت اطرافیان بود. او میترسید که اگر پایش را فراتر از خطوط نانوشته فرهنگ خانوادگیاش بگذارد، برچسبی بخورد یا باعث دلخوری والدینش شود.
رفته رفته، این موضوع ساده، تبدیل به یک دلخوری پنهان اما رو به رشد شد. محسن هر بار که با شیرینی به خانه مریم میرفت، در ته دلش این سوال تکرار میشد: “پس کی نوبت ما است؟ آیا خانواده من برای مریم اهمیتی ندارند؟” و مریم، هر بار که نگاه منتظر و شاید کمی دلگیر محسن را میدید، در درونش جنگی برپا بود. از طرفی عشق به محسن و تمایل به برآوردن خواستهاش، و از طرف دیگر، فشار سنگین عرف و خانواده.
سکوتها طولانیتر شد و گفتوگوها، هرچند ظاهراً آرام، اما با طعمی از گلهمندی همراه بود. محسن احساس میکرد به اندازه کافی درک نمیشود و مریم حس میکرد تحت فشاری قرار گرفته که توان مدیریت آن را ندارد. جوانههای تردید، آرام آرام در باغچه رابطه نوپایشان سر برمیآورد و هر دو نگران بودند که این مسئله کوچک، اگر حل نشود، چگونه میتواند بر آینده بزرگشان سایه بیندازد.
گفتگوی شفاف، درک متقابل انتظارات فرهنگی، و یافتن تعادلی منطبق بر اصول اسلامی و انسانی در روابط دوران عقد برای جلوگیری از سوءتفاهمها و دلخوریهای پنهان، بسیار اهمیت دارد.
محسن و مریم با این چالش اینگونه مواجه نمیشدند اگر…
۱. اگر پیش از آنکه این خواسته به یک دلخوری تبدیل شود، محسن و مریم در فضایی آرام و به دور از قضاوت، به طور شفاف در مورد انتظارات خود از رفت و آمدها و همچنین محدودیتهای فرهنگی خانواده مریم گفتگو میکردند و سعی در یافتن یک راهحل میانه داشتند.
2. اگر مریم، به جای تسلیم شدن صرف به فرهنگ خانوادگی، سعی میکرد با مادر یا پدرش به صورت خصوصی صحبت کند، دلایل محسن را توضیح دهد و از آنها برای ایجاد یک تغییر تدریجی و معقول در این عرف، کمک و اجازه بگیرد؛ شاید یک بازدید کوتاهتر یا در مناسبتهای خاص به عنوان نقطه شروع.
3. اگر محسن، ضمن بیان خواسته منطقی خود، حساسیتهای فرهنگی خانواده مریم را بیشتر درک میکرد و به جای پافشاری مستقیم، با صبوری و ایجاد فرصتهایی برای تعامل مثبت بین خانوادهها (مثلاً دعوت از خانواده مریم به یک مهمانی کوچک در منزل پدری خود)، زمینه را برای پذیرش بیشتر فراهم میآورد.
4. اگر هر دو خانواده، به خصوص خانواده مریم، با نگاهی بازتر و با در نظر گرفتن اصل «صله رحم» و اهمیت ایجاد محبت بین خانواده عروس و داماد، از سختگیریهای عرفی که ممکن است ریشه محکمی در منطق یا دستورات دینی نداشته باشد، اندکی کوتاه میآمدند و هدف اصلی یعنی خوشبختی و آرامش زوج جوان را در اولویت قرار میدادند.
5. اگر محسن و مریم، در صورت عدم توانایی در حل این اختلاف نظر، از یک مشاور خانواده آگاه و یا یک بزرگتر معتمد و با درایت از هر دو خانواده کمک میگرفتند تا این مسئله را از زوایای مختلف بررسی کرده و به آنها در رسیدن به یک تفاهم یاری رساند.
میخواهم بیشتر بدانم:
آسیبشناسی روابط پیش از ازدواج، محمدرضا ایزدپور، انتشارات قدیانی
آسیبشناسی دوران عقد و نامزدی، مریم علینقیان، انتشارات اندیشکده فواد
کلیدهای موفقیت در نامزدی، عقد و ازدواج، محمد صادقی سیار، انتشارات سفیر قلم